شهید ابراهیم غلامزاده درسال 1341 در یک خانواده مذهبی و متدین در جزیره هرمز چشم به جهان گشود . دوران ابتدایی و راهنمایی تا سوم دبیرستان را در جزیره هرمزگذراند. شهید ورزشکار بود و علاقه ی زیادی به فوتبال داشت و ایشان در یکی از تیم های فوتبال جزیره مشغول فعالیت بود به طوری که ایشان به عنوان بهترین بازیکن فوتبال جزیره شناخته شد تا آنجا که در بندرعباس به تیم منتخب استان معرفی گردید در حالی سال های 57-56 که شهید وارد دبیرستان دهخدای هرمز گردید همزمان بود با دوران اوج گیری تظاهرات و اعتصابات مردم مسلمان علیه رژیم طاغوتی شاهنشاهی و شهید نیز مثل دیگر همسالانش مستحکم در کلیه اعتصابات و راهپیمایی ها حضور فعال و پرشوری داشت. در اواخر سال 1360 وارد سپاه شد و در واحد عقیدتی و روابط عمومی سپاه بندرعباس مشغول به خدمت گردید سپس به عنوان مسئول عقیدتی سپاه لنگه به بندرلنگه اعزام گردید. در زمان شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی بعد از استخدام در سپاه بعد از چندماه عازم جبهه شد و بعد از یک ماه حضور فعال در جبهه به بندرعباس بازگشت و برای یک دوره آموزشی عقیدتی به تهران رفت و بعد از گذراندن دوره آموزشی به بندرعباس مراجعت کرد و به عنوان مسئول عقیدتی سپاه هرمزگان مشغول به خدمت گردید .
در خاطرات شهید آمده است که ایشان علاقه ی زیادی به خدمت در سپاه داشت و زمانی که مدرک دیپلم خود را گرفت تعدادی از دئستان به ایشان پیشنهاد استخدام در اداره برق هرمز و ریاست آن را به ایشان نمودند که ایشان قبول نکرده و گفته است : من غیر از خدمت کردن در سپاه هیچ پست و ریاستی را شایسته خود نمی دانم و به خاطر همین هم به عضویت سپاه درآمد.
شهید علاقه ی وافری به شهادت داشت و هنگامی که دوستانش شهید می شدند به آن ها غبطه می خورد که چرا من شهید نشدم ؟! ای کاش به جای آنان من شهید می شدم . ایشان در فعالیت های عقیدتی سپاه نقش فعالی داشتند و نیاز به وجود ایشان در پشت جبهه بیشتر احساس می شد به همین علت مسئولین شهر از حضور ایشان در جبهه ممانعت به عمل می آوردند .
شهید علاقه زیادی به خواهر بزرگشان داشت و بیشتر اوقات را در خانه ی ایشان می گذراند . بیشتر دررابطه با عشق و شهادت با خواهرش صحبت می کرد و می گفت : اگر روزی شهید شوم شما مثل حضرت زینب (س) صبر و استقامت داشته باشید ، امام و اسلام را تنها نگذارید، نام و یاد شهید را همیشه زنده نگه دارید .
از نظر اخلاقی و برخوردها فردی متدین و آراسته به اصول اخلاقی بود و رفتاری شایسته و با متانت با دوستان و آشنایان داشت و از نظر اخلاق زبانزد خاص و عام بود و به پدر و مادر و خواهر و برادران و دوستان خود خیلی احترام می گذاشت و برخورد شایسته با آن ها می نمود . یکی دیگر از خاطرات شهید برمیگردد به سال 1361 که قرار شده بود در شب جمعه 22 بهمن ماه برای ایشان همسری مناسب نشان کنند و حلقه نامزدی او را به خانه عروس ببرند ولی قسمت این نبود و شهید در روز پنج شنبه 21 بهمن ماه یعنی یک روز قبل از مراسم نامزدی ؛ درحالی که ایشان به جهت برگزاری مراسم نماز جمعه بعد از رساندن امام جمعه وقت آن سال به اسکله بندرعباس؛ در مسیر بازگشت به اسکله وسوخت گیری وسیله نقلیه در حوالی محله آزادگان بندرعباس در یک تعقیب و گریز توسط کوردلان منافق به شهادت رسید و در روز جمعه 22 بهمن 1361 بعد از اقامه نماز دشمن شکن جمعه در حالی که آسمان مالامال از غرش و اشک بود و نعمت بی کران الهی از آسمان می بارید همانطوری که خودش گفته بود: روزی من به شهادت برسم که از آسمان باران ببارد و از زمین هم مردم بنالند » که منظورش از بالا باران ببارد و از پایین اشک از دیدگان مردم جاری شود شهید شوم ، آن شهید بزرگوار در روز جمعه 22 بهمن با لباس سبز سپاهی در حالی که در خون خود آغشته بود در گلزار شهیدان هرمز به خاک سپرده شد و به لقاء حق رسید .