زندگینامه ی شهید حسن پویان
🔷فرزند محمد و شهری قلندری
♦️ به شماره شناسنامه ی۱۹
🔷در اول شهریور سال ۱۳۴۸ شمسی در جزیره هرمز دیده به جهان گشود.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
تا سطح سوم راهنمایی در جزیره تحصیل کرد و تحصیل را در مناطق جنگی ادامه داد
🏷️ در مورخ بیست و پنجم دی ماه ۱۳۶۴ شمسی از طرف سپاه پاسداران با عضویت بسیجی به جبهه اعزام
🏷️ و در تاریخ چهاردهم فروردین سال ۱۳۶۵ شمسی با گلوله های مستقیم هواپیماهای بعثیان
🏷️ در منطقه اروند رود (فاو) عملیات والفجر ۸ در سن هجده سالگی در اثر اصابت گلوله به ناحیه گردن به شهادت رسید.و در گلزار شهدای جزیره هرمز دفن گردید.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
♦️شهید حسن پویان فرزند ستوان یکم محمد علی پویان عضو سپاه جزیره هرمز؛ کودکی و نوجوانی درخشان وپر افتخاری را داشتند که افتخارات آن با مقام شهادت تثبیت شد
🔷 ایشان در اوایل جنگ در حالیکه فقط ۱۳ سال سن داشت علاقه زیادی به جنگ و جبهه داشتند ولی به خاطر سن کمش نمی توانست در جبهه حضور یابد.
♦️شهید در نوجوانی قاری قران بودند و عقایدی قوی داشتند.
🔷هر وقت که برادرانش به جبهه می رفتند به آنها سفارش می کرد که باقی مانده های گلوله های جنگی مثل پوکه ها و باقی مانده ی خمپاره ها را برای او بیاورند و ایشان کلکسیونی از این وسایل برای خود تهیه کرده بود.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
بعد از اینکه به سن ۱۶ سالگی رسید با اینکه مجوز برای حضور در جبهه را نداشت ولی به هر صورت به همراه برادرانش به
جبهه رفت و دفاع از مرز های کشورش را آغاز کرد.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
♦️او امتحانات کلاس سوم راهنمایی خود را در جبهه داد .
♦️♦️♦️♦️♦️♦️
💠 *نحوه شهادت:*
بعد از مدتی حضور مثبت در جبهه در عملیات والفجر ۸ که به
همراه برادرش و تعدادی از هم رزمان خود در داخل یک لنج بودند هواپیمای عراقی به آن منطقه حمله می کند.
🔹ایشان در کنار دوشکاچی بنام سیروس زینلی کمکی بوده و پس از زخمی شدن دوشکاچی با وجود تعداد زیاد هواپیماهای دشمن دوشکا را بدست می گیرد .
🔹 همرزمش صدا میزند حسن بیا پناه بگیر !
اما شهید اصرار به انداختن هواپیمای دشمن دارد ومی گوید: خیلی نزدیکنند باید یکی را هدف قرار بدهم.
🔹حدود ۱۰ خشاب خالی میکند و لگد میزند به خشابهای خالی و داد میزند: گلوله تمام کردم!
🔸 درآن موقع همرزمش هم بیهوش شده بود وهیچ کس هم روی عرشه نبوده مجبورا خودش به پشت اتاق لنج می رود و ۲ خشاب پر می آورد و *در ۲ متری دوشیکا از ناحیه گودی کتف مورد اثابت گلوله کالیبر هواپیمای دشمن قرار میگیرد*
🔹 در همان حالت خشابها دردست می نشیند و هواپیماها که خاموشی دوشکا را می بینند منطقه را ترک می کنند .
🔸 وقتی ملوانان از خَن لنج بالا می آیند او را در این حالت می بینند که درخواست آب می کند .
🔹ایشان سخت مجروح شده، برای مداوا بعد از اینکه به شهر مشهد منتقل می شود به آرزوی دیرینه خود می رسد و به
مقام والای شهادت دست می یابد.
🔸بعد از یک هفته ایشان را برای تشییع به جزیره منتقل می کنند.
پدر ایشان شخصا این شهید بزرگوار را به خاک میسپارند و تقدیم راه اسلام و امام (ره) می کنند.
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
🔷نقل خاطره از برادر شهید حسن پویان:
اینجانب الله رسان پویان برادر بزرگتر شهید حسن پویان آن موقع به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه ها( نهر مجری ) در حوالی فاو بودم و روزی که به بندر امام خمینی رفتم به من گفتند : برادر کوچکتر شما آمده است تعجب کردم زیرا او سنی نداشت!
چگونه به جبهه آمده؟؟
در آن جا پدرم را مجبور کرده که به همراه پاسداران او را اعزام کند زیرا جلوتر به همراه بسیجی ها اعزام شده بود اما به علت کوچک بودن سنش او را برگردانده بودند.
پس از دیدن او گفتم چرا درس
خود را رها کردی و آمده ای؟ گفت: چرا شما امده اید؟
خلاصه او را کنار خود نگه داشتم و چون خودم بیسیم چی موتور لنج بودم او کمکی بنده شد.