زندگی نامه دانش آموز بسیجی
شهیدمحمد شفیع مدنی سربارانی
🔹فرزند محمد
🔸به شماره شناسنامه ۶۸ موالید
🔹در چهارم اردیبهشت سال ۱۳۴۵ شمسی
🔸در هرمز دیده به جهان گشود.
🥀 تحصیلات ابتدایی را در جزیره هرمز گذراند و به خاطر علاقه ی شدیدش به بسیج عضو بسیج سپاه جزیره ی هرمز شد.
🥀شهادت و ایثار در خانواده ی او یک موهبت به شمار می رفت. شهید محمد شفیع مدنی پسر خاله ی گلزار های شهید است که در تاریخ:
💡 پنجم اسفند سال ۱۳۶۲ شمسی
در منطقه ی جنوب جزایر مجنون
توسط دشمن بعثی
به شهادت رسید
و پیکرش در گلزار شهدای هرمز دفن گردیده است.
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
چهارم اردیبهشت سال ۱۳۴۵ یکی از روزهای خوب خداست. روزی است که این شهید بزرگوار در جزیره هرمز از پدری متدین و خداشناس به نام محمد پسوند فامیلی سربارانی که روستایی است از توابع شهرستان شهید خیز میناب و مادری مذهبی و علاقه مند به خاندان عصمت و طهارت زنی بزرگوار و گرامی به نام زینب از شهرستان میناب بدنیا امد.
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
محمد شفیع مدنی جوانی سلحشور و دلیر از این خطه ی شهید پرور جنوب است که در پنجم اسفند سال ۱۳۶۲ درسن هفده سالگی در عنفوان جوانی در حال رویارویی با دشمنان این مرز و بوم در مناطق عملیاتی جنوب کشور{ جزیره مجنون} شربت شهادت نوشید و به خاک سپرده شد.
برادر شهید جانباز حاج سلیمان مدنی می فرمایند:
شهید محمدشفیع مدنی در سال شصت و یک در عملیات والفجر مقدماتی هم حضور داشتند . و یکی از برادران با وفا وخیلی پر کار بودند و تا موقع شهادت همچنان یکی از بسیجیان شجاع و نترس بود و حتی در امور مبارزه با قاچاق همیشه همراه غلام گلزاری و دیگر
بچه های سپاه همکاری زیادی داشتند و حتی کمک پدر بود که دوتا اتاق درست کرد وگچ کاروبرق کار آورد و خانه را تمام کرد ولی خودش یک شب تو آن اتاق نخوابید چون روز بعد آماده می شد وایشان همان روز اعزام شد و اتاق قسمت من شد با دو پای قطع شده موقع تخت زدن برای من ایشان شهید شده بود و چون خودم هم تو همین ماه زخمی شدم پیش خودم گفتم برادر انگار می دانستی که من جانباز می شوم و این اتاق یادگار تو به من رسید.
ممنون برادر❗
بیشتر تو جبهه خیبر چون دایی اجازه ندادن من با آنها باشم و گفت شما بمانید❗
آقایان عبدالکریم سلمانی و فرید ظهوری با ایشان رفیق صمیمی بودن و خیلی خاطرات دارند باهم حتی فرید ظهوری تو همان قایق بودن که ایشان به شهادت می رسند و می گویند که غلام بدن برادر را از قایق بغل می کند ومی آورد کنار دایی(شهید موسی درویشی) که ایشان روی بدنش همان لباس خونی می نویسد شهید محمد شفیع مدنی سربارانی اعزامی از جزیره هرمز ومی گوید :
خدایا این قربانی را از ما بپذیر و بلند می شود .
سه روز بعد دایی (شهید موسی درویشی) هم شهید می شود.